۱۳۸۸ خرداد ۱۵, جمعه

آه شیخ، ریش ریا در آمده

دوباره همان سیکل معیوب چند باره ، همان انتخاب منتخبین منتصب شده، تکرار مکررات، اما متفاوت با پیش. اگر خاتمی سوپاپ اطمینان، سوت سوتک دیگ زود پز رژیم بود تا انفجار اجتماعی را خنثی کند، اینبار راه چاره ای دگر را که باید اندیشید.

موسوی، این سید سبز پوش پیرو راه رشد غیر سرمایه داری و یا این شیخ معروف، کروبی، مبلغ اقتصاد لیبرالی که برای تغییر آمده!

و یا شاید هم رضایی این فرمانده فرزند در آمریکا گم کرده که از برای اقتصاد بازار آزاد براساس محافظه کارانه آن برآمده.

شاید هم که احمدی نژاد، این حلقه تکمیل کننده همه بحران های موجود در جهان سرمایه، تا جهان ما بی بحران نماند و شاید چشم شیطان دور، آرامش از ما چون بلا بدور ماند.

هر آنچه باشد اما درمانی برای فقر، فحشا، اعتیاد و اساسی تر، آزادی، برابری و دادوری نخواهد بود. اما تاسف از این است که چه پوزیسیون ( هواداران) و اپوزیسیون(مخالفان و یا غیر هواداران (البته اصلاح طلب) که یا هوا را دارند یا در خلاء سیر میکنند که در این گرد و غبار ره گم کرده اند، خود را راهنمای مردم ره یافته بپندارند.

در این آشفته بازار 30 ساله اما همه چیز ظاهری طبیعی بخود گرفته. چنان دچار تورم رجال سیاسی شده ایم که از هر بشکه ای چند قطره آب مقطر به بازار عرضه میشود و آن را اکسیر مینامند؟ درمان همه درد ها!

چگونه میتوان در این همهمه سخن گفت؟* آنگه که " ابله گهر را می افکند و خزف به خود می آویزد".*

همه دستگاه های موجود اجماع کرده اند که ما را براه راست هدایتگر باشند.

آنچه اما هویداست اینست که از این امازاده معجزه ای برنمی آید. اگر که می آمد، شاید که تا کنون ما چنین نبودیم.

سخن از مشخص کردن راه درست و وارد شدن درست و حسابی به بازار سرمایه است، اینکار نیازمند امنیت است، البته که امنیت سرمایه. مای ناچیز که لایق آن نیستیم را بر نمی تابد.

اگر که کوشا بر کاری باشیم و بر هم آیم تا کنشی بر واکنشی، سر از ناکجا آباد بر می آوریم. به گفته معروف هزینه ای را در بر دارد.

اگر به این شیخان بگذارید، خواهند گفت که " آن که پول به اندرز دهد ابله است و آن که باز دهد ابله تر"*

سی سال تجربه، سی سال بی داد، سی سال جنایت خدایگان و قرنها سایه جهالت و خرافه، اکنون دگر باشی را بایسته است. جمهوری جهالت، فحشا، اعتیاد که همه در ساختار نظام سرمایه رژیم اسلامی بوضوح قابل لمس است، اکنون اما کنشی فراتر از تحریم انتخاب منتخبین منتصب شده می خواهد. سازماندهی، کنش اجتماعی، دگرگون کردن، نهادینه کردن آزادی، گسترش اندیشه آزاد، هجوم به جهل و خرافه، نقد و گسترش نقد اجتماعی و فردی، خود باوری و آن پروری. زندگی را ستایش کردن.

بسوی خود باوری، سازماندهی، دگر اندیشی. نگذارید که سوال این باشد که: " چه بنایی میخواستم برآورم در این ویرانه..." بگذار که کنش این باشد که میسازم بنایی که دگر باشد از آنچه هست: " دگرگون سازی".

کنش این است، در انتصاب، انتخابی نیست. آنچه هست دگر سازی است و دگر باشی،.

و من دگرباش و دگر سازم.

روشنی

می 2009


* بر گرفته از "شیخ شرزین" بهرام بیضائی




ارسال به بالاترین:
Balatarin

هیچ نظری موجود نیست: